English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4733 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
smoke out <idiom> U درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
what about <idiom> U چطور(درمورد چیزی)
To be biased (prejudiced). U درمورد چیزی تعصب داشتن
monomaia U جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
bark up the wrong tree <idiom> [درمورد چیزی گمان اشتباه کردن]
let go <idiom> U به حال خود گذاشتن ،هیچ کاری درمورد چیزی انجام ندادن
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to get ahold of somebody [something] [American English] <idiom> U کسی [چیزی ] را گرفتن [دستش به کسی یا چیزی رسیدن] [اصطلاح روزمره]
pull up with U به چیزی رسیدن
pull up to U به چیزی رسیدن
to be over something U به پایان رسیدن چیزی
matures U به موعد چیزی رسیدن
mature U به موعد چیزی رسیدن
within reach of gunshot U کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
ending U عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
to make a r for something U برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
endings U عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
to entertain hopes [for something] U آرزوی رسیدن [به چیزی] را در ذهن خود کردن
to get to somebody [something] U به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
throw one's weight around <idiom> U ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
autumns U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumn U برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
the end sanctifies the means U خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
pragmatism U مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
beats U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
beat U گریختن ازچنگ مدافع رسیدن به پایگاه پیش از رسیدن توپ بیس بال صدای منظم پای اسب
to come in first U پیش ازهمه رسیدن زودترازهمه رسیدن
to come to a he U باوج رسیدن بمنتهادرجه رسیدن
talk up <idiom> U صحبت درمورد
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
in on <idiom> U اطلاعاتی داشتن درمورد
get the goods on someone <idiom> U فهمیدن اطلاعات بد درمورد کسی
use one's head/bean/noodle/noggin <idiom> U عمیقا فکر کردن درمورد
get wise to something/somebody <idiom> U درمورد موضوع محرمانه فهمیدن
food for thought <idiom> U درمورد چیز باارزش فکر کردن
give someone the benefit of the doubt <idiom> U همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
search one's soul <idiom> U کنکاش کردن درمورد بی گناهی کسی
cross a bridge before one comes to it <idiom> U درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
freeboard U حق ادعای مالکیت درمورد زمینهای خالصه
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
tie up <idiom> U تمام مدت درمورد کسی حرف زدن
perverse verdict U درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
To be patient with someone . U درمورد کسی صبر وشکیبائی نشان دادن
context sensitive help key U کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
I have been deceived in you . U درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
achloropsia U نوعی نابینایی درمورد رنگها مخصوصا رنگ سبز
target dossiers U پرونده اطلاعات جمع اوری شده درمورد هدفهای منطقه
aerostatics U علمی که درمورد گازها درحالت سکون و تعادل بحث میکند
demarche U عمل سیاسی اقدامی است که دولتی درمورد مسئله خاصی
referenda U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendums U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
cw system U سیستمی که از سیگنالهی امواج پیوسته برای کسب اطلاعات درمورد مسیر پروازبهره میگیرد
truth U حقیقت
realities U حقیقت
truths U حقیقت
facts U حقیقت
actually U در حقیقت
act U حقیقت
fact U حقیقت
to be sure <adv.> U در حقیقت
admittedly <adv.> U در حقیقت
in reality U در حقیقت
reality U حقیقت
acted U حقیقت
indeed [admittedly] <adv.> U در حقیقت
in sooth U در حقیقت
yea U در حقیقت
in truth U در حقیقت
coroner U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
full power U اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
coroners U مامور بررسی و تحقیق درمورد علت مرگهای ناگهانی در CL ماموری است که وفیفه اش جنبه قضایی واجرایی
verity U صحت حقیقت
tao U حقیقت طریقت
factually U حقیقت امری
suppressio veri U کتمان حقیقت
the f.of the matter U حقیقت امر
the face remains U حقیقت همانست
thing in itself U حقیقت غایی
reserving U کتمان حقیقت
reserves U کتمان حقیقت
reserve U کتمان حقیقت
unreality U عدم حقیقت
verities U صحت حقیقت
matter of fact U حقیقت امر
matter-of-fact U حقیقت امر
oversoul U حقیقت مطلق
factual U حقیقت امری
shoe is on the other foot <idiom> U برخلاف حقیقت
hold up <idiom> U اثبات حقیقت
approving truth U حقیقت مسلم
axioms U حقیقت اشکار
understatement U کتمان حقیقت
erroneousness U عدم حقیقت
To speak the truth. U حقیقت را گفتن
truthful <adj.> U راست [با حقیقت]
truthless U عاری از حقیقت
understatements U کتمان حقیقت
axiom U حقیقت اشکار
half truth U حقیقت ناقص
verism U حقیقت گرایی
tell the truth U حقیقت را گفتن
untruthful U خلاف حقیقت
pans U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan- U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan U در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
disabused U از حقیقت اگاه کردن
understates U حقیقت را افهار نکردن
veritable U قابل اثبات حقیقت
that is about the size of it U حقیقت امراین است
lowdown <idiom> U لپ مطلب ،حقیقت موضوع
understating U حقیقت را افهار نکردن
falsi crimen U مخفی کردن حقیقت
understated U حقیقت را افهار نکردن
understate U حقیقت را افهار نکردن
The fact of the matter is. . . . . . . U حقیقت امر اینست که ...
disabusing U از حقیقت اگاه کردن
in point of fact U حقیقت امر اینست که
That's not so! U این حقیقت ندارد!
untruth U خلاف حقیقت کذب
untruths U خلاف حقیقت کذب
Nothing hurts like the truth. U حقیقت تلخ است
principle U حقیقت مبادی واصول
disabuse U از حقیقت اگاه کردن
in the wrong <idiom> U اشتباه ،درستی حقیقت
disabuses U از حقیقت اگاه کردن
veridical U از روی حقیقت گویی
truth drug U داروی کشف حقیقت
immunity U به طوری که توقیف و اعمال مجازات درمورد چنین ماموری ممکن نیست مگر به وسیله تحویل دادنش به دولت متبوع وی
apodictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
axiom U قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
mincingly U با احتیاط با فرو گذاری حقیقت
axioms U قضیه حقیقی حقیقت متعارفه
actions U در حقیقت آن منو انتخاب میشود
low dwon U حقایق امر اصل حقیقت
action U در حقیقت آن منو انتخاب میشود
I know it for a fact. U این یک حقیقت مسلم است
realism U مشرب اصالت واقعیت یا حقیقت
apodeictic U شامل یا مستلزم بیان حقیقت
to raise a dust U اب راگل الودکردن حقیقت راپنهان کردن
He tried to conceal the facts. U سعی داشت حقیقت را پنهان کند
as a matter of fact U حقیقت امر اینست که خوب بخواهید بدانید
like hell <idiom> U با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
to thrash out the truth U حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
The truth was known to no one other than himself. U هیچ کس به غیر از خود او [مرد] حقیقت را نمی دانست.
systematic theology U بخشی از علوم الهی که مذاهب مختلفه را جزئی ازیک حقیقت کل میداند
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
power function U این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
individualism U اعتقاد به اینکه حقیقت ازجوهرهای منفردی تشکیل یافته است خصوصیات فردی
rationalism U سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
pareto distribution U در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
phillips curve U شکلی غیرخطی بوده و در حقیقت نشان میدهد که یک رابطه جانشینی بین تورم و بیکاری وجود دارد
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
escalate U رسیدن
escalated U رسیدن
escalates U رسیدن
arrival U رسیدن
attained U رسیدن
attaining U رسیدن
attains U رسیدن
arriving U رسیدن
arr U رسیدن
attain U رسیدن
escalating U رسیدن
land U رسیدن
come U رسیدن
to come to a he U رسیدن
to come by U رسیدن
to catch up U رسیدن به
acceding U رسیدن
accedes U رسیدن
aims U رسیدن
accede U رسیدن
peer U رسیدن
to come to hand U رسیدن
comes U رسیدن
to get at U رسیدن به
to fetch up U رسیدن
to d. up with U رسیدن به
arrives U رسیدن
arrived U رسیدن
aimed U رسیدن
aim U رسیدن
arrive U رسیدن
peered U رسیدن
take in (money) <idiom> U رسیدن
expire U به سر رسیدن
acceded U رسیدن
reach U رسیدن به
reach U رسیدن
reached U رسیدن به
reached U رسیدن
reaches U رسیدن به
reaches U رسیدن
reaching U رسیدن به
befall U در رسیدن
befallen U در رسیدن
peering U رسیدن
to see to U رسیدن
run up U رسیدن
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1ميشلين پاسيبل
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
2مفعول
1معنی اصطلاحی nonconversation چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com